تعداد بازديد :  
تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:ساپورت,فرهنگ,

«خبرگزاری دانشجو» نخود آش ـ دیشب موقع خوابیدن به خانم والده گفتم شناسنامه‌ام را بگذارد در کیفم که فردا به عنوان منتقدِ بی‌شناسنامه محسوب نشوم و بتوانم طنز بنویسم. اصلا این حرف آقای رئیس جمهور خیلی معقولانه است. آدم بی‌شناسنامه در واقع وجود خارجی ندارد و کسی هم که وجود خارجی ندارد قطعا نمی‌تواند از دولت که این همه خوب و جدی در عرصه دنیا وجود دارد، انتقاد کند. از همین رو شناسنامه‌ام باید همراهم باشد که به معدوم بودن محکوم نشوم!

در واقع الزام شناسنامه‌دار بودن منتقدان یک امر کاملا منطقی است. منطق آن هم این است که همگان مطمئن به وجود خارجی آدمیزاد باشند وگرنه گوینده که مهم نیست، مهم این است که چه حرفی گفته می‌شود. اما کسی که اصلا نیست چه حرفی می‌تواند بزند؟ اصلا آدم وقتی هست، می‌‌تواند حرف بزند چون حرف زدن در واقع خودش یک «هست» است ولی آدمی که در واقع «نیست» که نمی‌تواند «هستی» را «است» کند؟

لطفا دست به گیرنده‌های خود نزنید و به نگارنده هم گیر ندهید! من خودم هم نفهمیدم در پاراگراف قبلی چه می‌گفتم فقط تلاش می‌کردم تا حدی که ممکن است ادای فیلسوف‌ها را در بیاورم که دولتی‌ها بگویند طرف خیلی «باسواد» است. آخر سواد داشتن هم یکی از شرایط منتقدان است. خلاصه‌ حرفم این بود که دولت می‌خواهد به وجود خارجی منتقدان مطمئن شود گرچه در ماهیت نقد تفاوتی نمی‌کند. در حدیث هم آمده که به گفته توجه شود نه به گوینده، اما خب اگر رئیس جمهوری که من آنقدر دوستش دارم می‌خواهد مطمئن شود اعلام می‌کنم، یک شناسنامه خوشگل و قدیمی دارم که هنوز باطل نشده ‌است و از همین رو وجود خارجی دارم.

البته آقای رئیس‌جمهور منظورشان فقط شناسنامه شخصی نبود بلکه نظر به شناسنامه حزبی هم داشتند اما سوالم این است که اصلا چه فرقی می‌کند؟ حالا اگر کسی عضو حزب خاصی نبود، نمی‌تواند انتقاد درستی مطرح کند؟ البته من از این لحاظ هم مشکل ندارم. شناسنامه شخصی که دارم، شناسنامه حزبی هم خود اسمم برایم می‌سازد. الکی که اسم من نخود آش نیست. من نخود هر آشی می‌شوم. امروز هم افتاده‌ام در آش سخنرانی ریاستِ بی‌نهایتِ محترم جمهوری و روی آش هم اضافه بر نخود یک وجب و نیم روغن وجود دارد.

البته آقای رئیس‌جمهور یک پیش شرط دیگر هم تعیین کردند و آن هم این است که هر کس به نام خودش صحبت کند نه به نام دیگری که از قضا من هم همیشه به نام خودم صحبت می کنم البته قبل از آن «به نام خدا» می‌گویم و بعد به نام خودم صحبت می‌کنم.

دیگر بس است، باور کنید من شرایط نقد کردن را دارم وگرنه از بس شرایط برای نقد کردن تعیین می کنند که تنها فرد صاحب صلاحیت برای انتقاد همین آشنای ما، حسام‌الدین آشنا می‌شود. خودمانیم این دولت گاهی از شورای نگهبان هم برای تایید صلاحیت منتقدان سختگیرانه‌تر عمل می‌کند. یعنی اگر یک لیست از صاحبان صلاحیت‌ نقد بدهد، خیال ما و خودش راحت می‌شود! در هر صورت من صلاحیت دارم به جان شما نباشد به جان خودم.

از بس شرایط دست و پا گیر گذاشته‌اند که نفس ما در نمی‌آید، سردبیر هم که دارد چپ چپ نگاه می‌کند که خودت را جمع کن چون مقدمه‌ات از اصل مطلب طولانی‌تر شد، اما من چه کار کنم؟ باید صلاحیت خودم را ثابت می‌کردم.

راستش را بخواهید من تفاوت بین نقد خالی، نقد با مخلفات و نقد منصفانه را نمی‌فهمم چون نقد، نقد است و هر کس هر نقدی دارد می‌گوید، اگر وارد بود که هیچ، اگر وارد نباشد وجدان عمومی ردش می‌کند. در واقع نقد یا وارد می‌شود یا وارد نمی‌شود بگذریم از بعضی که زورشان زیاد است و نقد‌هایشان را به زور هم که شده وارد می‌کنند اما قطعا نقد سازنده با کلاس‌تر است و از همین رو است که آنقدر می‌گویند: «می‌خواهی نقد کنی، بکن، اما نقدت منصفانه باشد.» پس ما می‌گوییم نقدمان سازنده ‌است، شما هم بگویید سازنده‌ است. البته در هر صورت نقد ما منفی نیست. یعنی نمی‌خواهیم بگوییم رئیس‌جمهور حرف بدی زده‌است، فقط می‌گوییم کمی، کم‌دقتی شده‌است.

آقای دکتر روحانی در هفته‌ گذشته فرمودند: «صاحبان فرهنگ به گشت ارشاد نیاز ندارند» از آنجا که فرهنگ مدت‌ها است به عرصه‌ای تبدیل شده که همه صاحب آن هستند، ما نیز خودمان را یکی از صاحبان فرهنگ دانسته و از این بیانات رئیس‌جمهور به شدتِ خیلی زیادی استقبال می‌کنیم و فقط سوالی در راستای این باد مخالف برایم پیش آمده‌است که اصولا کار گشت ارشاد چیست؟ گشت ارشاد می‌گردد در خیابان‌ها و با کسانی که پوششان خوب نیست و بهتر بگویم پوششان جا یا جاهایی را نپوشانده، برخورد می‌کند؛ آخر عزیز من این گشت ارشاد چه ربطی به صاحبان فرهنگ دارد؟ یعنی منظورتان این است که صاحبان فرهنگ هرچه دلشان خواست بپوشند (یا به عبارتی نپوشند) ایرادی ندارد، فقط کسانی که صاحبان فرهنگ نیستند مشمول گشت ارشاد می‌شوند؟ یعنی به طور کلی فقط بی‌فرهنگ‌ها باید چیزِ حسابی بپوشند؟


در هر صورت ما که از ترسِ از دست دادن «صلاحیت انتقاد» نه تنها گیر نمی‌دهیم حتی پیشنهاد می‌دهیم زمانش را هم بیش‌تر کنند اما خداوکیلی فقط با این حساب باید برای صاحبان فرهنگ هم شناسنامه صادر شود که اگر گشت ارشاد به آن‌ها گیر داد ثابت کنند که از صاحبان فرهنگ هستند و به راحتی بگویند «عیش... بی فرهنگ خودتی!» حالا روش صدور شناسنامه برای صاحبان فرهنگ باید چطور باشد یک بسته پیشنهادی مستقل می‌طلبد که اگر دولت یا مخاطبان بخواهند می‌توانیم در یک باد مخالف دیگر آن را کار کنیم.


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله،تا چند سال پیش از خوانندگان داخلی هیچ‌کدام حاضر نمی‌شد کلیپش را به شبکه‌های ماهواره‌ای بدهد.حتی کسی که کلیپی از او بی اجازه خودش از شبکه‌ماهواره‌ای پخش می‌شد سطحش آنقدر پایین می‌آمد که باید کلی می‌دوید تا آن فضاحت را جبران کند.

فقط خواننده‌های ساکن لس آنجلس بودند که موزیک ویدیوهای مبتذلشان را در اختیار شبکه های ماهواره‌ای قرار می‌دادند. چند سالی که گذشت نوبت به خواننده‌های موسیقی زیرزمینی رسید و آنها که دریچه برای عرضه هنرشان پیدا نمی‌کردند بهترین راه را شبکه‌های ماهواره ای می‌دیدند و از این راه فرصتی برای دیده شده پیدا می‌کردند حالا به هر قیمتی. واما ماجرا به همین‌جا هم ختم نشد. یک‌باره با کار سنگینی که شبکه‌های ماهواره‌ای به‌صورت چراغ خاموش انجام دادند یک‌باره قبح پخش نماهنگ خواننده‌ها در شبکه‌های مبتذل ماهواره‌ای ریخت و حتی بعضی اساتید و فرزندان اساتید موسیقی هم حاضر به پخش نماهنگ‌هایشان در این شبکه‌ها شدند.

حالا هم که دیگر حتی خواننده‌هایی که مجوز رسمی از دفتر موسیقی وزارت ارشاد دریافت می‌کنند، موزیک ویدیوهاشان از شبکه‌های رنگارنگ ماهواره‌ ای پخش می‌شود.

اگرچه اکثر این خوانندگان از پخش ویدیوهای این چنینی در شبکه‌های ماهواره‌ای اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و بعضا حتی خواستار شکایت از این شبکه‌ها هم می‌شوند. اما واقعیت پیچیده‌تر از اینهاست.واقعیتی که برای دانستنش در ابتدا باید دانست اساسا سازوکار پخش در شبکه‌های ماهواره‌ای چگونه است؟ ویدیوهای با کیفیت‌های بسیار بالا چگونه به دست این شبکه‌ها می‌رسد؟ آیا واقعا امکان دارد خواننده از پخش ویدیوی با کیفیت اثرش بی‌اطلاع باشد؟ آیا اصلا پخش ویدیوها بدون اطلاع خواننده پیگرد قانونی ندارد؟‌ چگونه خواننده‌های زیرزمینی در تهران جولان می دهند و ویدیوهای بعضا مستهجن را می‌سازند و آزادانه پخش می‌کنند؟ آیا هیچ نهادی برای نظارت وجود ندارد؟ چگونه است که خواننده‌ای از طریق همین شبکه‌ها و ساخت ویدیو درتهران مشهور می‌شود و بعد هم آزادانه مجوز آلبوم دریافت می‌کند؟

این‌ها همه سوالاتی است بی‌ پاسخ که همواره ابهامات عجیبی را به همراه داشته است. در ادامه نمونه‌هایی از چند خواننده که در تهران ویدیو می‌سازند و در لس‌ آنجلس پخش می‌کنند می‌آید تا شاید هشداری باشد برای برخی مسولینی که چشم هایشان را عمدا روی برخی مسایل بسته‌اند و از آن به راحتی عبور می‌کنند.

زانیار خسروی

زانیار خسروی برادر سیروان خسروی از خواننده‌های موسیقی پاپ است که چند ماهی است اولین آلبومش مجوز گرفته و اولین کنسرتش را هم را چند روز پیش برگزار کرد. اما قبل از دریافت مجوز ویدیوهای مختلفی از او در شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شد که البته همین‌ها هم باعث معروفیت او شد. آیا هنگام دریافت مجوز کسی از او سوال درباره آن ویدیوها پرسیده است؟ آیا از نحوه ساخت آن در تهران و چگونگی پخش گستردگی آن در شبکه‌های ماهواره‌ای اطلاعی کسب شده یا مسولین دفتر موسیقی خواسته‌اند مثلا با مجوز دادن های این چنینی، روی خوشی به برخی عناصری که دل خوشی هم از انقلاب و نظام ندارند، نشان دهند و فضا را به زعم خودشان باز و آزاد نشان دهند.

نیما مسیحا

یکی دیگر از خوانندگان مجوز داری که ویدیوها او چه خواسته و ناخواسته به شبکه‌های ماهواره‌ای راه یافته است، نیما مسیحا است. نیما مسیحا یکی از خوانندگان قدیم موسیقی پاپ ما به شمار می‌رود که از ابتدای فعالیش در صدا و سیما هم حضور پررنگی داشت و از این رسانه به نحو احسن برای عرضه کردن هنرش استفاده کرد. طبق قوانین صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هر گونه همکاری اهالی موسیقی با شبکه های ماهواره ای ممنوع است و آن دسته از خواننده هایی که موزیک ویدیوهایشان از این شبکه ها پخش گردد دچار ممنوعیت کاری می شوند. بر این اساس ، معمولا خواننده های مجاز به خصوص خواننده های سازمان صدا و سیما با شبکه های ماهواره ای همکاری نمی کنند. همین نکته باعث تعجب است که چگونه کلیپ نیما مسیحا به پخش گسترده رسیده است. البته این نکته را هم باید گفت که موزیک ویدیو نیما مسیحا فاقد هرگونه مشکل محتوایی است و به راحتی قابلیت پخش در داخل کشور را دارد.

آرمین زارعی

آرمین زارعی ملقب به ۲afm خواننده زیرزمینی دیگری است که در شهر رشت ویدیو می‌سازد و در شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌کند کلیپ غیر اخلاقی‌ او که اخیرا با همکاری رپر های زیر زمینی تولید کرده، هم یکی از این ویدیو کلیپ‌ها است. جالب اینجا است که در این ویدیو چند ترفند تبلیغاتی هم گنجانده شده و یک مکان خاص در شهر رشت بدون هیچ نگرانی تبلیغ شده است! حالا چرا با این احوالات مسولان فرهنگی هیچ اقدامی را در دستور کار خود قرار نمی‌دهند جای سوال دارد.

حبیب محبیان

دو سال پیش بود که حبیب محبیان که بعد از انقلاب از ایران خارج شده بود، باز به ایران بازگشت و فعالیت‌هایی را مبنی بر کسب مجوز قانونی انجام داد که هنوز هم دادن یا ندادن مجوز او در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.فارغ از این‌که او چرا و چگونه بازگشته است و از این به بعد چه رفتاری باید با او داشت در مورد محبیان یک نکته تلخ وجود دارد.حبیب که ساکن یکی از شهرهای شمالی کشور است و بدون هیچ مشکلی زندگی می‌کند،گویی هیچ وقعی به دستگاه‌های فرهنگی قانونی نمی‌نهد و بی هیچ دردسری برای شبکه‌های ماهواره‌ای کلیپ تولید می‌کند.بامزه‌تر اینجاست که حتی به اعتراض‌های به‌وجود آمده هم پاسخ نمی‌دهد و تو گویی پشتش چنان گرم است که ترجیح می‌دهد به‌جای پاسخ دادن ،مدیریت موسیقی را به سخره بگیرد.

یک هشدار

نمونه‌های این چنینی کم نیستند و افرادی از جمله امیرعلی نورایی، یاسر بختیاری (یاس)، امیر حسین مقصودلو (تتلو)، سعید کرمانی، رضا شیری، سعید تاتایی و ... تنها نام برخی از افرادی است که در ایران فعالیت‌های این چنینی انجام می‌دهند. متاسفانه اقداماتی از این دست روز به روز بیشتر می‌شود و مسولان فرهنگی کم‌کاری می‌کنند و از برخی مسائلی که نباید، به راحتی می‌گذرند. در گزارش‌های بعد به سراغ مسولان خواهیم رفت و پاسخ‌های آنها را در این باره خواهیم شنید.


منبع:فارس
 
 

برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:الهام چرخنده,فرهنگ,فتنه,,
به گزارش جهان، ظهور۱۲ نوشت: پس از آنکه چند سال قبل شهاب حسینی و پروانه معصومی دو بازیگر مطرح سینما در دیدار با رهبر انقلاب صحبت کرده بودند و چندی پیش نیز مریلا زارعی، بابک حمیدیان و ابراهیم حاتمی کیا به دفاع مقدس و ارزش های انقلاب اسلامی ادای احترام کردند، این بار الهام چرخنده بازیگر زن سینمای ایران در اقدامی قابل تقدیر در برنامه زنده تلویزیونی ابتدا شعری در وصف مولا امام علی(ع) خواندند و سپس سال جدید را به رهبر معظم انقلاب تبریک گفت. تبریکی که برای خیلی ها دلچسب بود و البته برخی هم این عرض ارادت را برنتافتند و دستاویزی کردند برای حمله به این هنرپیشه زن سینما.

 

الهام چرخنده، مدتی قبل تر نیز عکسی از خود را که در حرم مطهر امام رضا(ع) گرفته شده بود و دارای حجابی کامل نیز بوده است در صفحه اینستاگرام خود قرار داده بودند.

 
حاشیه نوشت چرخنده برای عکسش: آقا امام رضا دعوتم کردند ...بعد خیلی وقت ...لابه لای محبت مردم و دعا و ذکر و عشق و خدا به یاد همتون بودم رفقا.

این حرکات ارزشی، واکنش های متفاوتی را نیز به دنبال داشته است که از تحسین و تمجید (البته کمتر!) بوده است تا تخریب و چسباندن انگ هایی چون چاپلوسی از سوی مخالفان و البته در این میان رسانه های بیگانه نیز بیکار ننشسته اند.

حتی چندی قبل عده ای نیز اقدام به شکستن شیشه های ماشین این هنرمند کرده اند.

تاجایی که خود خانم چرخنده در صفحه اینستاگرام شون با دلی شکسته و البته امیدوار و "محکم" از این واکنش ها متنی را قرار داده اند

 
 
 

برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : دو شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:ساپورت,فرهنگ,زنان,زن,

 

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - فرهان؛ دمِ عید بود و اَ‌بوی جانمان ما را با اهل‌ بیت فرستاده بود تا برویم چِش ‌و ‌چال بازار را در‌آورده و دم‌ِعیدی کأنه حوران و غلامان بهشتی نونوار و شیک‌و‌پیک بشویم!

آقا ما رفته بودیم توی یک مغازه‌ای و داشتیم برای خودمان سوت می‌زدیم و اجنا‌س را می پاییدیم که دیدیم یک بانویی با یک پوشش خیلی استغفراللهی دارد با فروشنده بر سر یک رأس تنبان نیم‌متری(!) چک‌و‌چانه میزند که اِلاو‌لله باید بگذاری پرو نمایم!

فروشنده هی قسم و آیه وصله‌پینه می‌نمود که این ساپورت است باجی! پرو ندارد که! آن بانو اما می‌گفت می‌خواهم ببینم رنگش به رنگ فلان لباس و مدلش به مدل فلان لباسم می‌آید یا نه!

خلاصه از ایشان انکار و از اوشان اصرار. با عشوه و کرشمه‌ای که آن بانو از خودشان صادر می‌نمود خود شیطان هم آب به دهان می‌آمد چه برسد به آقای فروشنده! در نهایت قروغمزه‌ها کارگر افتاد و آن آقای آب به دهان افتاده‌ فروشنده اجازَت پرو را صادر نمودند.

آن تُرک شیراز(همان بانو را عرض می نمایم!) با یک دنیا عشوه و کرشمه، لبخند ملیحی بر کنج لبان خویشتن نشانده و خرامان‌خرامان به سمت اتاق پرو روان گشتند!

بنده همان گوشه‌موشه‌ها ایستاده‌بودم و سخت حیران بودم که آخر این تنبان نیم‌متری چه‌طوری به تن این بانوی دو‌متری جا می شود!

در همین حیص‌و‌بیص بودیم که یکهو دیدم از توی اتاق پرو صدای ترق‌توروق می‌آید. یاللعجب! پرو با اعمال شاقه!؟ بانو در آن اتاق نیم‌متری کشتی کج می‌گیرد مگه!!!

آقا جایتان خالی! رگ سوپرمَنی‌مان جنبید و داشتیم آماده می شدیم کأنّه بَت‌من شیرجه زده و آن بانو را از درون آن اتاق نجات دهیم خوب!

خدارا شکر که ننه‌جانمان آن‌جا بود و بی‌درنگ وارد عمل گشته و ضمن منصرف نمودن این بنده از آن اقدام پتروس‌مآبانه، یک مجموعه اسرار مگو را برایمان فاش نمود که:

بالام‌جان! ساپورت، بسیار و بسیار و بازهم بسیار تنگ می‌باشد و آدمیزاد به این راحتی‌ها تویش جا نمی‌شود! برای جاگیر شدن توی این تنبان، جماعت باید یکسری اعمال پَرشی، افقی و عمودی را ردیف نماید تا فی‌النهایه تنبان رضایت دهد و آدمیزاد را توی خودش جا دهد! این صداهای مهیب از این پرش‌ها و آن اعمال ناشی گشته و نیازی به سوپرمن‌بازی‌های کچل‌چلاغی چون تو نمی‌باشد...

ای‌ول ننه! عجب پخمه بازی داشتیم مرتکب می‌شدیم‌ها!

القصه! ننه‌جانمان همچنان داشت اسرار مگوی این تنبان کذایی را برایمان فاش می‌نمود که آن بانو خرامان‌خرامان از اتاق بیرون آمده، تنبان مذکور را به قیمت نیم‌ارزن خریداری نمودند...

البته بنده اگر جای ایشان می‌بودم و خودم را با چنین اعمال شاقه‌ای توی یک تنبان نیم‌متری می‌چپاندم، حداقل می‌گذاشتم یک سالی توی تنم بماند که به آن‌ همه جانفشانی‌ها و کشتی‌کج گرفتن‌های هنگام پوشیدنش بیارزد!

از این واقعه کذایی ساعتی نگذشته بود و ما در خیابان داشتیم با عیال و اطفال اَبوی‌جانمان همین‌طوری راه می‌رفتیم برای خودمان.

دور‌و‌برمان پرشده بود از جماعتی که خودشان را توی این تنبان‌های کذایی چپانده بودند! تنبان‌هایی تنگ، چسبان و در رنگ‌های متنوع! بنده حتی به رأی العین، گورخری‌اش را هم مشاهده نمودم!

از این جا به بعد یک چیزهایی می خواهم بگویم خیلی بی‌تربیتی است، می‌ترسم بچه‌های زیر ۱۸ سال هم بین مان باشند و خدایی ناکرده چش و چالشان open بشود. آنوقت تُف و لعنت خانم والده‌شان دامنمان را بگیرد و دور از جان سوسک ‌شویم! جسارتاً شما گوشتان را بیاورید جلو، بنده بقیه‌اش را توی گوشتان بلغور نمایم:

این تب کذایی و این تنبان‌های کذایی‌تر، نه تنها به جماعت اناث که به جماعت ذکور نیز سرایت نموده و ساپورت ذکورانه نیز خروار‌خروار کأنه آجیل شب عید به فروش می‌رسد! یکسری از جماعت ذکور هم در حالی که بنده به رأی‌العین رویت می‌نمودم که رگ غیرتشان نخ‌نما و سولاخ گشته، ساپورت می‌خرند و می‌پوشند. توی شهر رژه می روند و ...

حالا تو فکر کن تا چند وقت دیگر ساپورت‌های پاره هم مد بشود!

حالا تو فکر کن با این فاق‌های فینگیلی، حضرت مذکور از آن آدم‌های روشن‌فکر و مکش‌مرگ‌ما باشد و بخواهد خم بشود و یک زباله‌ای را از زمین بردارد، آن وقت...

حالا تو فکر کن طرف یک لباس کوتاه و کمری هم پوشیده باشد و همین‌طوری که دارد راه می‌رود برای خودش، یکهویی خسته بشود و بخواهد روی یک نیمکتی جلوس نماید، آن وقت...

(هرچه می‌خواهم بگویم بی‌تربیتی و خاک بر سری است! آخر چه بنویسیم که سانسور نشود باباجان!)

ای بابا! ماشاءالله شما هم گوشتان خیلی کثیف است‌ها! یک ذره نظافت داشته باشید جانم! اصلاً بروید عقب باباجان! این سیکرت‌بازی‌ها به ما نیامده...

عرض می کردم خدمتتان...

حلقوم جر خورده جماعت طبیبان که هی صدا می‌اندازند توی چاله گلو و از مضرات این تنبان‌های کذایی بلغور می‌نمایند به کنار...

(رویم به دیوار، گلاب به روتان...) افاضات جماعت اورولوژیست هم که حسابی سرخ‌آبی شده‌اند تا بیماری‌های حاصل از این تنبان‌ها را توی گوش ذکور بچپانند به کنار...

چشم های وق زده چشم‌سفید‌های پلاس تو خیابان که تا کیلومترها پشت سر این اناث ساپورتی روان است به کنار...

جنگ اعصابی که این پوشش‌های استغفراللهی به عزب‌اوغلی‌ها تحمیل می‌نماید به کنار...

حیایی که خورده شد و گلاب به روتان آبرویی که قی گشت به کنار...

پوششی که به عریانی شبیه‌تر است تا پوشش هم به کنار...

عالم و آدم به کنار...

خودمان...

باباجان حیا و عفت‌مان تو این اوضاع قمر در عقرب و شلم و شوربا کدام گوری تپیده و چپیده، الله اعلم...


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
تعداد بازديد :  
تاريخ : شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:جنتی,فرهنگ,دولت یازدهم,

پس از سخنان مهم رهبر معظم انقلاب درباره فرهنگ و تذكرهاي مكرر ايشان درباره وضعيت نگران‌كننده فرهنگ اگرچه گمان اين بود كه لبيك وزير ارشاد مسير را عوض خواهد كرد اما چنين نشد و متأسفانه همه چيز به همان لبيك گفتن ظاهري تمام شد. اتفاقات تلخ فرهنگي هم همچنان هست؛ از مجوز دادن به فلان فيلم سخيف براي ورود به شبكه نمايش خانگي تا گسترده‌تر شدن وضعيت تك‌خواني زنان و فرش قرمز تئاتر براي موضوعات ارجاع شده از آنسوي آب مثل اعدام و قصاص و حقوق بشر و...

اما حالا شايد ديگر بايد به اين فكر كرد كه در شرايط كنوني و بعد از آنكه دريافته‌ايم با هجمه‌اي عمدي و پرتوان در حوزه فرهنگ روبه‌رو هستيم چه بايد كرد و كدام برخورد جامعه متعهد فرهنگي مناسب و متناسب با چنين شرايطي است.

اگرچه در دو دوره گذشته جامعه متعهد اهل فرهنگ نسبت به موضوعات حساس و مهم واكنش نشان مي‌دادند و مصاحبه مي‌كردند و تجمع برپا مي‌شد اما در دوره جديد و بعد از آمدن دولت يازدهم همين جماعت كه گويا نمي‌خواستند اتفاقات نابسامان فرهنگي كه وقوعشان كاملاً محتمل بود به نام آنها تمام شود، سكوت اختيار كردند. سكوتي كه البته ريشه در بعضي محافظه‌كاري‌ها هم داشت؛ محافظه‌كاري‌هايي مثل اينكه نكند فلان حرف باعث فروش اين فيلم شود و بهمان تجمع تيراژ آن كتاب را بالا ببرد و از اين دست حسابگري‌ها.

كما اينكه در مدت سه چهار سال قبل هم كه جمعي از علاقه‌مندان دغدغه‌مند هنر متعهد نسبت به محتواي نازل و ضد‌ارزشي بعضي فيلم‌ها موضع‌گيري و بعضاً در تجمع‌هاي آرام و انتقادي شركت مي‌كردند، جماعتي معتقد بودند كه كار آنها اثر معكوس دارد و به فروش فيلم‌ها كمك خواهد كرد.

اگرچه تحليل آن دوستان غلط نبود و چنين حركت‌هايي گاه موجب تقويت ميزان فروش آنها شد اما دست‌كم اين فايده را داشت كه حالا حتي در شرايطي كه بحث سهل‌گيري و تساهل و تسامح مجدداً به صورت غير مستقيم مطرح شده است، باز دست و دلشان مي‌لرزد. هنوز هم مي‌ترسند از اينكه محتواي فيلم‌شان ضد ارزش باشد و باز جماعتي انتقاد كنند و آنها به هر دستاويزي تكيه‌كننده تا پاسخ نقدها را بدهند. 

حتي همان وقت‌ها هم اگرچه گروهي به اين حركت‌ها لبخند مي‌زدند و ادعا مي‌كردند كه «اتفاقاً اين كارها باعث فروش بيشتر فيلم‌مان مي‌شود» اما از تقلا و دست و پا زدن و لابي‌هاي مخفيانه‌شان با فلان مدير و بهمان مسئول معلوم بود يا متنبه شده‌اند يا از ترس اين قبيل نقدها ديگر دست كم تا مدتي دست از پا خطا نمي‌كنند.

جاي خالي نقد در عرصه موسيقي

اما جاي اين جماعت دغدغه‌مند در حوزه‌هاي ديگر هنر از جمله موسيقي خالي است و خيلي كه تلاش كنيم در صفحه آنها و پشت مهره‌ها‌يشان بازي مي‌كنيم. در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و ايام دفاع مقدس وقتي حسام‌الدين‌ سراج كنار مردم قرار گرفت و همراه با آنها براي انقلاب و براي رزمندگان خواند و باغ ارغوان و ني‌نوايش را راهي بازار كرد، آنقدر جماعت روشنفكرنما به او حمله كردند و انواع و اقسام تهمت‌ها را به او زدند كه انرژي و توان و اشتياقش كمتر شد.

از اين سو هم مديران و حتي مردم دغدغه‌مند چنان بي‌اهميت با اين مقوله برخورد كردند و حاضر نشدند از او و از اين جريان موسيقي متعهد حمايت كنند كه سراج و بزرگان ديگري از جنس او خود را تنها يافتند و دست آخر در گوشه‌اي به پرورش شاگرد و ارائه آثار كاملاً هنري و بي‌جهت‌گيري‌هاي اجتماعي و سياسي پرداختند. 

نوك پيكان حمله آن جماعت روشنفكرنما و شاه‌بيت حرف‌هايشان هم اين بود كه «هنرمند نبايد سياسي شود و هنر سطح والايي دارد كه نبايد آلوده سياست شود» و باز متأسفانه، انديشمندان و متفكران ارزشي در قبال اين فلسفه دگم انديش هم سكوت كردند.

جايگاه‌هايي كه به ناحق عوض مي‌شوند

وقتي پس از فتنه ۸۸ محمدرضا شجريان در مقابل مردم قرار گرفت و با حمايت‌هاي صداي امريكا و بي‌بي‌‌سي هرچه توهين و افترا مي‌شناخت نثار ملت ايران كرد و قطعه حماسي «سپيده» را تنها متعلق به يك رستاخيز جمعي دانست و متأسفانه حتي رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خميني (قدس سره) را نيز از اهانت‌هايش مستثني نكرد؛ همان جماعت روشنفكر‌نما باز به‌به‌ و چه‌چه‌كنان چنان حلوا حلوايش كردند كه تو گويي «اصلاً هنري كه سياسي نشود، هنر نيست.» اين حضرات به‌گونه‌اي از همراهي استاد! با رويدادهاي سياسي دم مي‌زدند كه انگار يادشان رفته بود التقاط هنر و سياست از نگاه آنها حتي به اندازه گناهي بزرگ مذموم شمرده شده‌ بود.

حكايت ابوعطا و آبي كه سربالا مي‌رود

اما حالا ديگر قضيه فرق مي‌كند در شرايطي كه با شعار خوب «اعتدال» و با همراهي مردم دولتي مدعي اعتدال‌گرايي زمام امور را در دست گرفته‌ است، اينكه در بخش فرهنگي و هنري شاهد رواج نوعي بي‌اعتدالي و افراط‌گرايي روشنفكرانه باشيم را نمي‌توان نديد و نشنيد. 

شجريان كه چند سال پيش، پيشاپيش مخالفان و دشمنان مردم قرار گرفته بود و به اتكا حمايت امريكا و رسانه‌هاي غربي انواع و اقسام بي‌احترامي‌ها را به مردم و مسئولان مي‌كرد، حالا در جشنواره‌هاي مهم لوح تقديرها را مي‌دهد، فلان وزير و بهمان معاون در نمايشگاه ‌سازهايش شركت مي‌كنند و معاون هنري چنان از او تجليل مي‌كند كه گويي به يكباره همه چيز فراموش شده است و...

يك مثال جديدتر

عليرضا افتخاري به واسطه بغل كردن رئيس‌جمهور وقت چنان مورد حمله قرار گرفت كه تا مرز بيكار شدن و خانه‌نشيني هم پيش رفت. متأسفانه عدم حمايت از او و امثال او هم كار را براي او سخت كرد. هر روز هم فيلم، صدا، آهنگ و خبري در رسانه‌هاي مختلف منتشر مي‌شد مبني بر حمله لفظي و كلامي و تصويري فلان روشنفكر و بهمان هنرمند به افتخاري و شكستن «سي‌دي‌‌هاي » او .

از اين‌سو هم، باز همه ما خواب بوديم و در عوض خوشحالي از اينكه استاد آوازي در سطح افتخاري كنار مردم قرار گرفته است، باز خود را به خواب زديم. تا اينكه كمي به آن سو چرخيد و باز دوباره درهاي كنسرت و مصاحبه و كسب درجه استادي به رويش باز شد.

آنقدر نديدم، نشنيدم و آنقدر بي‌تفاوت عبور كرديم كه يادمان رفت از او و امثال او بپرسيم بعد از بايكوت ديكتاتورمآبانه جماعت روشنفكر آيا او در تأمين هزينه‌هاي زندگي دچار مشكل نشد؟ و نيز اگر شنيديم افتخاري در اقدامي ديگر چرخش كرده است، بايد مقصر اصلي را خودمان بدانيم. دست آخر هم اينكه اگر همچنان عرصه موسيقي و ساير حوزه‌هاي هنر را خالي كنيم و اجازه دهيم در به روي همان پاشنه بچرخد، دور نيست روزي را كه شاهد رواج توهين به تمام ارزش‌هايي باشيم كه شهدا بابت آنها جان عزيزشان را فدا كردند و بعيد نيست كه آن هنگام حتي اگر بخواهيم از ارزش‌ها و از خون شهدا و از مردانگي و ايثار دم بزنيم، اجازه نفس كشيدن به ما ندهند. شايد حالا ديگر خوابيدن و نديدن و نشنيدن آنچه در اين حوزه‌ها روي مي‌دهد به دور از مردي و مردانگي باشد.



كيوان امجديان 
منبع : روزنامه جوان


برچسب‌ها:
ارسال توسط سید جمال الدین اسد آبادی
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد